قهر یک زن از خانه به خون کشیده شد | کشته شدن ۳ نفر بر سر یک دعوای ساده زن و شوهری
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۵۳۴۰۱۸
به گزارش همشهری آنلاین، روستای محل زندگی افسانه و عسگر جایی کم جمعیت اما مثل اسمش باصفا بود. روستای باغ صفا در بخش قطور شهرستان خوی این روزها غرق در ماتم و التهاب است. افسانه و عسگر که تا همین چند روز قبل با هم زیر یک سقف زندگی میکردند حالا هر کدام در خانه پدری شان زانوی غم بغل گرفتهاند و پیوند بین آنها رنگ و بوی خون گرفته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
غروب روز ۲۲ فروردین بود که جرقههای درگیری بین آنها به خانوادههایشان کشید و منجر شد به مرگ پدر افسانه. اما ماجرا به همین جا ختم نشد و برادر افسانه به نام (ا.م) از خشم و ناراحتی از دست دادن پدرش با چاقو به خانواده عسگر حمله کرد. پدر و برادر عسگر به قتل رسیدند و خواهر و برادر او هم در این درگیری مجروح شدند. این در حالی است که حجتالاسلام یعقوب رشتبر، دادستان خوی قتل ۲ نفر و مرگ یک فرد به خاطر ایست قلبی در جریان درگیری خانوادگی را تأیید کرده است.
عکس | مردی که همسر و ۲ فرزندش را کشت | قاتل خونسرد: احساس خاصی ندارم؛ از عذاب دیدن آنها رها شدم قتل شوهر بداخلاق با شلیک گلوله ؛ دختران خانواده رضایت دادند! مرگ دلخراش یک مرد در تصادف با بیآرتی | راننده اتوبوس فرار کردادامه این گزارش را در گفتوگوی خبرنگار ما با عموی افسانه و سپس با عسگر بخوانید.
مرگ پدر افسانه در درگیری خانوادگیکوچک محمدلو نام عموی افسانه است که چند روز است به خاطر از دست دادن برادرش رخت عزا بر تن دارد. با او چند دقیقهای به گفتوگو مینشینیم.
برادر شما چند سال داشت؟
ناصر برادر من حدوداً ۶۰ ساله بود.
در مورد علت مرگ او چه میدانید؟
صبح روز حادثه، افسانه دختر برادرم در خانه آنها بود و گفته بود که با شوهرش بگو مگو کرده است.افسانه به پدرش گفته بود در جریان درگیری شوهرش به او اهانت کرده و برادرم برای گفتوگو با دامادش به خانه آنها رفته بود.
افسانه میگفت همسرش را در حال شرب خمر دیده و وقتی به او اعتراض کرده شوهرش گفته به تو ربطی ندارد. وقتی برادرم برای صحبت با عسگر به خانه آنها رفت، عسگر باز هم همان حرف قبلی را تکرار کرده و به برادرم گفته بود که به تو ربطی ندارد!
پس درگیری مرگبار کجا اتفاق افتاد؟
برادرم از خانه عسگر یک راست به خانه پدر او رفته بود تا صحبت کنند و مشکل عسگر و افسانه را حل کنند. در خانه پدر عسگر درگیری بین برادران عسگر و پدرش با برادر من بالا گرفته بود و آنطور که ما شنیدیم آنها با لوله جاروبرقی به برادرم ضربه میزنند و او را از خانه بیرون میاندازند. برادرم در خیابان روی زمین میافتد و جانش را از دست میدهد.
چه کسی پدر و برادر را به قتل رساند؟
بعد از اینکه پسر برادرم متوجه مرگ پدرش شد با پدر و برادران عسگر درگیر شد و به آنها چاقو زد که یکی از برادران عسگر و پدرش فوت شدند.
شما چطور از ماجرا مطلع شدید؟
من وقتی بالای سر برادرم رسیدم او تمام کرده بود. آمبولانس و پلیس در محل حاضر شده بودند و مجروحان به بیمارستان منتقل شدند اما حدود ۲ ساعتی طول کشید تا جسد برادرم به پزشکی قانونی منتقل شود.
در این پرونده چند نفر دستگیر شدهاند؟
فقط پسر برادرم دستگیر شده است.
قاتل پدر و برادرم را قصاص کنیدروزی که عسگر به خانهاش آمد تا برای افطاری خانه پدرش آماده شود فکرش را هم نمیکرد فقط چند ساعت دیگر زندگیاش از هم پاشیده شود و پدر و برادرش به کام مرگ فرو بروند. ادامه ماجرای دردناک این جنایت را در گفتوگوی ما با عسگر بخوانید.
بین شما و افسانه چه گذشت که کار به اینجا رسید؟
من از هیچ چیز خبر نداشتم! صبح روز حادثه به خانه آمدم و حمام کردم. می دانستم در خانه پدریام نذری میدهند. فکر میکردم افسانه هم به خانه پدرم رفته است.آماده شدم و میخواستم با دختر ۱۲ سالهام راهی خانه پدرم شوم که دخترم به من گفت افسانه قهر کرده و به خانه پدرش رفته است. دخترم حاصل ازدواج اول من است. اما افسانه گاهی با او بدرفتاری میکرد و بین آنها دلخوری پیش میآمد. البته من و افسانه ۲ فرزند خردسال مشترک هم داریم.
روز حادثه هم دوباره با هم بحثشان شده بود. دخترم میگفت میخواهد به خانه پدر من برود و دیگر با آنها زندگی کند. من هم با خانواده افسانه تماس گرفتم و گفتم به خانه ما بیایند تا صحبت کنیم و مشکل را حل کنیم اما وقتی پدرش به خانه ما آمد باز هم فقط از دخترش طرفداری کرد. من هم عصبانی شده و به او گفتم از خانه ما بیرون برو.
بعد چه شد؟
پدر افسانه برای گفتوگو با خانواده من به خانه پدریام رفته بود. آنجا کمی صحبت میکنند و وقتی پدر افسانه از خانه بیرون می رود سکته میکند. مادر افسانه که متوجه ماجرا میشود با برادر افسانه تماس گرفته و میگوید بیا پدرت را کشتند. او هم با عصبانیت به خانه پدری من حمله کرده بود.
به پدرم و دو برادرم چاقو زده بود. با چماق هم به سر خواهرم زده بود که در این درگیری پدرم به نام علیشاه ولدی که ۶۳ سال داشت و برادرم به نام مهدی که متولد ۸۰ بود به قتل رسیدند. برادرم هم به خاطر جراحت بالا تحت عمل جراحی قرار گرفت.
در خانه پدرتان بین پدر افسانه و خانواده شما درگیری نشد؟
نه اصلاً!
کسی با دسته جارو برقی به پدر افسانه ضربهای زده بود؟
وقتی به خانه ما آمد من دسته جاروبرقی را برداشتم اما ضربهای نزدم. برادر بزرگم که همسایه ماست متوجه جر و بحث شد و سراغ من آمد و دستم را گرفت. در پلیس آگاهی هم وقتی متوجه شدند علت فوت پدر افسانه سکته قلبی بوده من را آزاد کردند.
درگیری شما و همسرتان بجز موضوع دخترتان دلیل دیگری مثل شرب خمر شما داشت؟
نه به هیچ عنوان! این افترا و تهمت است. من جوشکار هستم و سالهاست در سراسر استان کار میکنم. از هرکسی من را میشناسد بپرسید تا به شما بگویند که من اصلاً اهل این حرفها نیستم.
تقاضای شما از دستگاه قضایی چیست؟
قصاص قاتل پدر و برادرم.
بعد از این باز هم میتوانید با افسانه زندگی کنید؟
او ۲ فرزندش را به ما سپرده و به خانه پدرش رفته است.
کد خبر 753925 منبع: ایران برچسبها ازدواج - طلاق قتل - قاتل خانواده حوادث ایرانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: ازدواج طلاق قتل قاتل خانواده حوادث ایران خانه پدر خانه پدر پدر و برادر پدر افسانه خانه پدری خانه ما
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۵۳۴۰۱۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مادر شاه چگونه رحیم علی خرم را به ثروت افسانهای رساند؟
همشهری آنلاین: رحیمعلی خرم مقاطعهکار معروف زمان پهلوی و صاحب کاباره جزیره (پارک ارم کنونی) در آن زمان، روزگاری یک کارگر ساده آسفالتکار بوده که بواسطه آشنایی اتفاقی با مادر شاه به یک سرمایهدار بزرگ تبدیل شد. رحیمعلی فرزند بیکعلی حدود سال 1300 در روستای کوهپایه زبیر از توابع ساوه متولد شد. او در جوانی با هدف یافتن شغل و کسب درآمد راهی تهران شد و به لطف جثهای قوی و نیرومند در یک پروژه آسفالتکاری در پایتخت به عنوان کارگر ساده مشغول به کار شد. از قضا این گروه آسفالتکار یکی از روزها برای ترمیم معابر کاخ سلطنتی به سعدآباد رفتند و همان جا نقطه آغاز ارتباط خرم با دربار پهلوی بود چرا که مادر شاه در محوطه کاخ وی را دید و همان روز او را به حضور خود فراخواند. گفته میشود علت راهیابی خرم به دربار، روابط غیر عادی او با ملکه مادر بوده است. به این ترتیب آشنایی رحیمعلی خرم با مادر شاه نقطه آغاز ترقی او بود و از این زمان، این شخص به حکم ارتباط و وابستگی به مادر شاه، وارد چرخه فاسد حاکمیت پهلوی شد و به سرعت با برادران شاه وارد روابط اقتصادی شد. او با محمودرضا پهلوی و حمیدرضا پهلوی رابطه نزدیکی داشت و حتی قرار بود پسر خرم با دختر حمیدرضا ازدواج کند. داستان آشنایی رحیم علی خرم با مادر شاه در کتاب «من و فرح پهلوی»، نوشته اسکندر دلدم با جزئیات بیشتری آمده است. نویسنده این کتاب، اسکندر دلدم از افراد مورد وثوق دربار پهلوی و از نزدیکان دولتمردان این رژیم بوده است. او به دلیل شغل خبرنگاریاش، ارتباطات وسیعی با دربار و مقامهای تراز اول کشور داشته است. دلدم در خاطراتش در کتاب«من و فرح پهلوی» آورده است: مادر شاه، اکثر شبها در کاخ اختصاصی خود مجلس بزم به راه میانداخت و با آن سن زیاد به سه چیز علاقه داشت. یکی مصاحبت با مردان قوی هیکل و عظیمالجثه که آخرین آن، رحیمعلی خرم، مقاطعه کار معروف و صاحب کاباره جزیره (پارک ارم کنونی) بود. دوم به «سگ» علاقه مفرطی داشت و همیشه در اطراف او، حتی روی پاها و در بغلش چندین سگ از نژادهای مختلف دیده میشد. سومین سرگرمی مادر شاه، برپایی مجالس طرب بود. پای ثابت مجالس بزم و طرب ملکه مادر، خواننده کهن سال و قدیمی «ملوک ضرابی» بود که چندین مدال درجه اول همایون (مدالی که معمولا به فرماندهان عالی رتبه ارتش و رجال درجه اول سیاسی داده می شد) از شاه و مادرش گرفته بود! مادر شاه یک شوهر رسمی به نام آقای ملک پور داشت. من ملک پور را از نزدیک میشناختم. ملک پور علاوه بر کارها و مشاغلی که داشت، در کار خرید و فروش اتومبیل دست دوم نیز فعالیت می کرد و پاتوق او، نمایشگاه مرحوم شعبان رحیمی پور در ضلع جنوبی میدان فردوسی بود. بسیاری از رجال و امرای ارتش چون سپهبد کمال و سپهبد وشمگیر هم بعداز ظهرها در این نمایشگاه فعالیت اقتصادی داشتند. ماجرای آشنایی ملکه مادر با رحیمعلی خرم نیز بسیار خواندنی و جالب است. رحیمعلی خرم،کارگر ساده (آسفالت کار) بود و هیکل درشت و نخراشیدهای داشت. یک روز که خیابانهای کاخ سعدآباد را تجدید آسفالت میکردند، رحیمعلی خرم پس از کار زیاد و بعد از صرف ناهار مشغول چرت زدن و استراحت زیر یکی از درختهای محوطه کاخ سعدآباد بوده که از قضای روزگار، شاهین بخت و اقبال در اطراف هیکل نتراشیده و نخراشیده او به پرواز در میآید و مادر شاه که همراه با ندیمهاش از آن محل عبور میکرده و چشمش به هیکل غیرعادی کارگری که در آن آفتاب نیمروز به حالت طاق باز(!) خوابیده و دستمالش را هم روی صورتش کشیده بود، میافتد و بلافاصله میگوید این مرتیکه پدرسوخته را به کاخ اختصاصی بیاورید تا ببینم به چه جرئتی به این وضع فجیع(!) در ملأ مادرشاه خوابیده است! فورا رحیمعلی را بلند میکنند و به حضور والده مکرمه شاهنشاه میبرند و از همین لحظه، زندگی رحیمعلی دگرگون و کارگر آسفالت کار مبدل به بزرگترین مقاطعهکار آسفالت کار دستگاهها و ادارات دولتی میشود. خرم پس از این دیدار، مورد توجه مادر شاه قرار گرفته و به زودی صاحب مکنت و ثروت فوقالعادهای میشود. رحیمعلی خرم بعدها، محل کارگاه آسفالتپزی خود در جاده کرج را تبدیل به کاباره جزیره کرد و زمینهای اطراف آن را صاحب شد و پارک خرم (پارک ارم فعلی) را تاسیس کرد. خرم به وسیله ایادی خود در این پارک، زنان و دختران جوان و حتی زنان شوهرداری را که همراه با شوهر و فرزندان خود به این محل آمده بودند، میربود و در محل مخصوصی که در پارک برای خود ساخته بود، مورد تجاوز قرار میداد.
رحیمعلی خرم که در آغاز به عنوان مقاطعهکار آسفالت به ثروتاندوزی میپرداخت، کمی بعد با رانتخواری توانست اغلب قراردادهای پیمانکاری را به نام خود منعقد کند. حسین فردوست رئیس دفتر اطلاعات شاهنشاهی و دوست نزدیک شاه در این باره در کتاب«ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» مینویسد: «یک نمونه کوچک در مقایسه با سایر فعالیتها در سطح کشور عبارت بود از آسفالت خیابانهای تهران. شهرداری چندین سال متوالی با یک مقاطعهکار [که نام او رحیمعلی خرم بود] قرارداد بست که در طول یک سال در قبال فلان مقدار وجه (رقم به درستی خاطرم نیست ولی آنقدر بود که مقاطعهکار توانست برای هر سال 200 میلیون تومان به مقامات شهرداری رشوه دهد) مسئولیت آسفالت خیابانهای تهران را عهدهدار گردد. مقاطعهکار فوق، خیابانها را لکهگیری میکرد و در برخی خیابانها یک ورقه نازک چند سانتی آسفالت میریخت. در فصل زمستان به علت یخبندان، این آسفالتها درمیآمد و چالههایی در خیابانها ایجاد میکرد که رانندگی در خیابانهای تهران مسئله شده بود و زیانهای فراوانی به خودروها و به خصوص فنرهای خودرو وارد میکرد. این کار چند سال متوالی ادامه یافت و وضع را به محمدرضا گزارش دادم. محمودرضا برادر محمدرضا با این مقاطعهکار به طور صوری شریک بود و درصدی دریافت میداشت. نتیجه گزارش من فقط این شد که سال بعد با آن مقاطعهکار قراردادی بسته نشد ولی نه به سوءاستفاده در شهرداری کاری داشتند و نه به مقاطعهکار ایرادی وارد شد.»
رحیمعلی خرم با اشرف پهلوی هم رابطه خوبی داشت. ابوالحسن عمیدی نوری، روزنامهنگار و نویسنده، نماینده مجلس شورای ملی و از کارگزاران رژیم پهلوی، در کتاب«یادداشتهای یک روزنامهنگار» در اینباره مینویسد: «یک روز که والاحضرت اشرف میخواست به اروپا برود خرم بیش از یکصد هزار دلار... از تمام صرافیهای تهران خرید و جمع کرد یعنی هشت میلیون ریال آن روز خرج کرد. آن اسکناسها را در بسته مخصوصی پیچید و به فرودگاه رفت و دست والاحضرت را ماچ کرد و آن بسته را تقدیم نمود.» در سال 1341 و در دوران نخستوزیری علی امینی، خرم به اتهام یک کلاهبرداری کلان به مبلغ 23 میلیون تومان تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی بازداشت شد. جالب این که در زندان نیز فسادهای خرم ادامه داشت. عمیدی نوری در کتاب«یادداشتهای یک روزنامهنگار» به این نکته هم اشاره میکند و مینویسد: «در مدتی که خرم در زندان بود شبها به خارج از توقیفگاه خود میرفت و مشغول کسب بود. روزها هم توقیفگاه او در حقیقت محل کار او شده بود. خدا میداند در همان محل توقیفگاه او متجاوز از 40 میلیون تومان قرارداد مقاطعهکاری آسفالت با او بسته شد.» اما سرانجام با وساطت دربار و به ویژه ملکه مادر و برادران شاه از این اتهام فارغ شد. عمیدی نوری درباره حمایتهای خاندان سلطنتی از خرم هم مینویسد: «وقتی پرونده آسفالت تهران در دیوان کیفر به شدت تحت رسیدگی بود، بازپرس دستور توقیف خرم و دفاتر او را داده بود، اما دربار برای فرار او دست و پا میزد زیرا بعضی از شاهپورها و اشرف در کارهای او شرکت داشتند.» به این ترتیب رحیمعلی خرم با اتکا به پشتوانهای قوی همچنان میتازید. او در طول حکومت پهلوی با حمایتهای آشکار و پنهان خاندان پهلوی به ثروت افسانهای دست یافته بود که او را در دریف افراد با نفوذ در بسیاری از معادلات اقتصادی کشور قرار میداد و خرم از حیف و میل و پایمال کردن بیت المال ابایی نداشت. سرانجام بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شعبه سوم دادگاه انقلاب رحیمعلی خرم را نمونه بارز مفسد فی الارض شناخت و به حکم این دادگاه خرم در سحرگاه 19 اردیبهشت 1358 به جوخه اعدام سپرده شد.
کد خبر 848155 منبع: همشهری آنلاین برچسبها تاریخ - اسناد پهلوی خبر ویژه کتاب - تاریخ تاریخ انقلاب اسلامی ایران تاریخ عمومی ایران فساد